جانم به لب آمد ، کجایی؟
بی تو دارم از دست میرم
رفتی و ای کاش یا بمیرم
یا که فراموشی بگیرم
شبهای بی تو چه غریب است
بغضم مرا از پا دراورد
تو مانده ای در خاطراتم
من را نگاهت با خودش برد
« با کوهی از غم، باران نم نم
می بارد و اینجا کسی همراه من نیست
اشکای جاری ، یک جای خالی
بی تو دگر قلبی واسه عاشق شدن نیست »
این شهر و دوره کردم اما
ردِّ تورو پیدا نکردم
هرجا برم هرجا که باشم
با خاطراتت در نبردم
اینجا دارم از دست میرم
درد جدایی از تو کم نیست
من ماندم و اشکای هر شب
این گریه ها دست خودم نیست